نخود بانو

بخندین لطفا

نخود بانو

بخندین لطفا

نخود بانو
آخرین مطالب
نویسندگان

۱۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۳
بهمن ۹۴
دیشب داش بارون میومد...
بارونی ک فک می کردم همه چیو می شوره و می بره...
اما اینطور نبود...
هیچ خاطره ای و نشست...
هیچ دردی و آروم نکرد...
هیچ کودوم ک نشد هیچ...
خاطرات،دردا،اشک ها،خواهش ها،بغض هایی ک تبدیل ب گریه شد و یادم انداخ....
یادم اومد ک ب خاطرش از غرورم گذشتم تا فقط ی لحظه بتونم تو چشاش نگا کنم...
اما اون چی کار کرد؟
کاری کرد ک از خورد شدن غرورمم بدتر شد...
قلبم،روحم و احساسم خورد شد...
اما حالا ک داره بارون میباره و من تنها دارم قدم میزنم
ی کاری میکنم ک ن دیگه قلبم ن دیگه غرورم بشکنه...
من دوباره از اول دنیامو میسازم اما اینبار تنها و با غرورم و قلبم ک الان مثل ی ببر زخمیه...
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۵۶
بنیز جون
۰۷
بهمن ۹۴

 به رود گفتم چرا با اینکه از روی خاک میگذری ولی انقدر زلال خودنمایی میکنی؟؟

 

 

 

 

 

 گفت : ششششششششششششششششش!!!

 چیه ؟؟

 صدای آبه دیگه !!

 لابد انتظار داشتی رودخونه حرف برنه ! قیافشو نگا!!

۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۰۳
فاطمه
۰۱
بهمن ۹۴


فراموش نکنید که باید چشمان خودتون رو ببندید و حتما هم یک جای ثابت باشید و هدفون بزارید راست و چپ هدفون هم باید درست باشه امتحان کنید ... تجربه ی جالبیه ...

+بچه ها واقعیه من واقعا حس میکردم

 

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۰۱
فاطمه