نخود بانو

بخندین لطفا

نخود بانو

بخندین لطفا

نخود بانو
آخرین مطالب
نویسندگان

۱۲۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰۲
مرداد ۹۴

امروز به یه جمله ی زیبایی برخوردم ...
« تا زنده ای در برابر کسی که به خودت علاقه مندش کردی مسئولی »
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا من موندم با این همه مسئولیتی که نسبت به شما دارم چیکار کنم ؟؟نه واقعا چیکار کنم؟؟

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۲
فاطمه
۰۲
مرداد ۹۴

ﻣﺘــﺎﺳﻔـﺎﻧﻪ ﺩﻗـﺎﯾﻘﯽ ﭘﯿــﺶ ﺧﺒــﺮ ﺭﺳﯿــﺪ ﮐــﻪ :
.
.
.
:
.
.
.
.
.
ﺁﻧﺠﻠﯿﻨﺎ ﺟﻮﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ
ﺩﻭ
ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻟﺖ
ﮐﺎﻟﯿﻔﺮﻧﯿﺎﯼ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﺑﺴﺘﺮﯼ ﺷﺪﻩ .
ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭗ
ﻫﺎﻟﯿﻮﻭﺩ ﺭﺍ
ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑـﺎ من و فاطمه ﻋـﻨـﻮﺍﻥ
ﮐــﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ! ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻻﻝ ﺑﺸﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻢ

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۶
آرامیس آسایش
۰۱
مرداد ۹۴

بیست نفرهم نمی شدیم که صدای تانک هاشان آمد.حسن رحیمی فرمانده مان دادزد همه از سنگرها بیرون.فکر کردیم میخواهد فرمان حمله یا عقب نشینی بدهد.

 

 

 

-شروع کنید به سرو صدا کردن، هم دیگه رو صدا کنید زود باشید!

 

 

 

تکبیرها و داد و فریادها همان،عقب نشینی آنها همان..فکر کرده بودند خیلی زیادیم!

 ۰ ۰
۹۳/۰۵/۱۳
سید محمد حسینی حجازی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۶
فاطمه
۰۱
مرداد ۹۴

وقتی می رفتند پیش حاجی برای مرخصی، میگفت:«من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم..شما هنوز نیومده کجا میخواین برین؟!»

 

 

 

کلی سرخ و سفید می شدند و از سنگر می آمدند بیرون.ما هم می خندیدیم بهشان.بنده های خدا نمی دانستند پدر و مادر حاجی پنج سال است فوت شده اند!!

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۳
فاطمه
۰۱
مرداد ۹۴

ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی».بچه خیلی شوخی بود.همه پکر بودیم.اگر بود همه مان را الان می خنداند.یهو دیدیم دونفر یه برانکارد دست گرفته و دارن میان.یک غواص روی برانکارد آه و ناله میکرد.شک نکردیم که خودش است.تا به ما رسیدند بخشی سر امدادگر داد زد:«نگه دار!»

 

 

بعد جلوی چشمان بهت زده ی دو امدادگر پرید پایین و گفت:«قربون دستتون! چقدر میشه؟!!» و زد زیر خنده و دوید بین بچه ها گم شد.به زحمت،امدادگرها رو راضی کردیم که بروند!!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۲
فاطمه
۰۱
مرداد ۹۴

محمد پاشو!..پاشو چقدر می خوابی!؟

-چته نصفه شبی؟بذار بخوابم..

 

-پاشو،من دارم نماز شب میخونم کسی نیست نگام کنه!!!

 

یا مثلا میگفت:«پاشو جون من، اسم سه چهار نفر مومن رو بگو تو قنوت نماز شبم کم آوردم!

 

مسعود احمدیان هرشب به ترفندی بیدارمان میکرد برای نماز شب..عادت کرده بودیم!

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۱
فاطمه
۰۱
مرداد ۹۴

من یه مدت قراره از دست فاطمه در برم(با هم رفتیم بیرون این الآن اعصاب نداره هاپوعه )

خلاصه گفتم ک بگم من روزی یه پست میذارم در میرم ناراحت نباشینا 

یعنی مدیونین فک کنین آبروشو جلو جمع بردم

 

فاطمه: من ک کاریت ندارم بیا سر کار و زندگیت یه جوری میگه انگار تاحالا چیکارش کردم بیا کاریت ندارم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۵
آرامیس آسایش
۰۱
مرداد ۹۴

بازم مرام تیر آهن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه مدت سراغش رو نگیری خودش زنگ می زنه.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۶
فاطمه
۰۱
مرداد ۹۴

برگی از خاطرات یک ایرانی:
ﺑﭽﻪ ﮎ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﻨﻮ ﺑﺮﺩ ﺍﺳﺘﺎﻧﺒﻮﻝ ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.ﺑﻌﺪ ﮎ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ ...
.
. ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮔﻮﻟﻢ ﺯﺩﻩ ﻣﻨﻮ ﺑﺮﺩﻩ ﺗﺒﺮﯾﺰ ...
.
. ﺗﻮ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻫﻢ ﺁﻫﻨﮓ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺗﺎﺗﻠﯿﺲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﮎ ﻃﺒﯿﻌﯽ
ﺟﻠﻮﻩ ﮐﻨﻪ ...
.
. ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﻡ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﺍﺍﺍﺍ ..

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۰
فاطمه