میدونین بچه ها میخوام از همتون پیش خودتون شکایت کنم
شماها هم اگه مثل من از آدمای واقعی فرار میکنین و میاین اینجا
شماها هم اگه اومدین که واقعیت رو نبینین
پس چرا از غم میگین؟
میدونین غم چیه اصلا؟
میدونین درد چیه؟
درد اینه که تو یه شهر داره برف میاد یکی بوت میپوشه و پالتو و دسکش چرمشو بر میداره میره برف بازی یکی پلاستیک روی پاش میکشه چون کفش و جوراب نداره پاهاش خشک میشه
درد اینه یه بچه همیشه بازی میکنه و خوشه یه بچه پیوند دوم قلبش هم پس زده
درد زیاد هست دیگه چی بگم؟
درد اینه تو جامعه اسلامی زندگی میکنی و بخاطر چادرت توبیخ میشی
درد اینه میخوایی تو کشورت بمونی نمی گذارن
درد اینه دختر بچه چهار ساله ای دست بچه ای رو تو دست مادرش میبینه از حسادت بغض میکنه چون مادرش مریض گوشه بیمارستانه/مادر نداره/مادر دوست داشتن بلد نباشه
درد بگم یا نه شاخ و خاصا
درد اینه که پدری اونور تر درد میکشه و بچه اش اینجا از حقوق سالمندان دفاع میکنه
درد تو زندگی همه هست ولی بعضی ها میبازن و تو غم میمونن و فکر میکنن دارن تلاش میکنن ولی بقیه میبرن و شادی رو میسازن
+ دلم تنگ شادیه کاش هنوز بچه ای تخس و شیطون بودم و این چیز ها رو به چشم نمیدیدم